شاعر : محمدجواد پرچمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعولن قالب شعر : مسمط
کـویـریم و بیتاب بـاران زهـرا فـقـیریم و محـتاج احـسان زهرا
بـگـویـیـد مـا راگـدایـان زهــرا بخـوانـید یـکـتـا پـرسـتان زهـرا
مسـلـمان زهـرا،مسـلـمان زهرا
اگر مـثـل رودیم،دریـا شـناسـیم به مجـنون بـگـویید لـیلاشناسیم
همه سرشـنـاسیم اگرناشـنـاسـیم علىدوستهستیم وزهرا شناسیم
به حیدررسیدیم ازاحسان زهرا
مـیانقـنـوتش دعـاکـرده زهـرا على دوستها را جدا کرده زهرا بدان یک بهیک را صدا کرده زهرا نجـف را سراسربنا کردهزهرا
پس ایوان طلا هست ایوان زهرا
سبب میشـود افـتـخـارعـلی را زنـد پـرچـم اقــتــدار عــلــی را
کـه دنـیـابـبـیـنـنـد یـارعـلـیرا بـگـردانداوذوالـفـقـارعـلـی را
علی تکیه کرده بهجولان زهرا
روا شـد پس ازفـاطـمه آرزوها شده بسـته لبـهـاى آن یـاوهگوها بهکورى چشمان بیچشم و روها صدا زد پیـمـبر«فـداها ابـوها«
صدا زد که بابا به قـربان زهرا
سـلام ودرود خـدا بـرخـدیـجـه کـس بیکـسى پـیـمـبـرخـدیـجـه
به دامانش آورده کـوثـرخـدیجه همه ابـتر و گـشـته مادرخدیجه
شده خوش به لبهاى خندان زهرا
به ماداده ارث خروشانیاشرا گرفتیم درس رجزخـوانیاشرا
سپرده بهما موج طوفانیاشرا ببـیـنـید،قـاسـم سـلـیـمانیاش را
که هستـیم مانسلسـلـمانزهرا
همین عـشق را ادعا میکنیماش فـقـیـرانه ماالـتـجـا میکـنـیماش
همه جان خودرا فدا میکنیماش چه خوب است مادرصدا میکنیماش نخوردیم جز آب و جز نان زهرا
دعامیکـنـیم واجـابت گـرفـتـیم در خـانـه او اقــامـت گـرفـتــیـم
براى قـیـامتضـمـانت گـرفـتیم حدیث کسا خواندوحاجت گرفتیم
به آمـین ولـطـففـراوان زهرا
به جزمهرزهـرا ثـوابی نداریم به جزفـاطـمه ماجـوابی نداریم
شـب اول قــبـرعـذابـی نـداریـم زحشر وحساب اضطرابی نداریم
قـیـامت بـگـیـریـمدامـانزهــرا
غـم از ما گرفـته اگرغم خریده بد و خوب را نیز، درهم خریده
همه هرچه هـسـتیم باهم خـریده برای حـسـین و مـحـرم خـریـده
بهقـربان فرزندعـطـشان زهرا
قـسم برحـسـین بدون سـپـاهـش به لبتـشـنۀ گـوشه قـتـلگـاهـش
قــسـم بـه بُــنـیَّ بُـنـیَّ؛بـه آهـش به خـونگریه زینب بیپـناهـش
بـمـیـریـم ازداغ طـفـلان زهـرا